جدول جو
جدول جو

معنی گیلک جان - جستجوی لغت در جدول جو

گیلک جان
(لَ)
نام رود خانه کوچکی است میان رودسر و در حدود دومیلی شیره رود. (سفرنامۀ رابینو ص 18 انگلیسی و ص 38 ترجمه فارسی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(لَ)
چینه دان. کراژ. ژاغر. زاغر. حوصله. رجوع به چینه دان شود.
- چیلک دان کسی را خالی کردن یا چیلک دان کسی راتکاندن، به چاپلوسی و فریب او را به افشای رازهای خود واداشتن. از کسی زیر پاکشی کردن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
احمد بن علی ملقب به شمس الدوله نصر بن علی از خانان ترکستان، خواهرزاده و جانشین بغراخان. وی بعد از برادر بسلطنت نشست و چندی بعد بخارا را از دست عبدالملک دوم سامانی گرفت و دولت سامانی را منقرض نمود. ایلک خان با منتصر سامانی جنگ کرد و او را شکست داد، با سلطان محمود غزنوی نیز بر سر تقسیم ممالک سامانی جنگ کرد که عاقبت مقرر شد ماوراءالنهر از آن او باشد.
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان پل رودبار بخش رودسر شهرستان لاهیجان، واقع در7 هزارگزی جنوب خاوری رودسر و یک هزارگزی شوسۀ رودسر به شهسوار، محلی جلگه و هوای آن معتدل و مرطوب و سکنۀ آن 730 تن است، آب آن از پل رود تأمین میشود، محصول آن برنج است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ)
یکدل. (از آنندراج). دوست. (ناظم الاطباء). صمیمی. متحد.
- یک جان شدن، متحد و متفق شدن. صمیمی شدن. یکی شدن:
تا من و توها همه یک جان شوند
عاقبت مستغرق جانان شوند.
مولوی
لغت نامه دهخدا
آوازی است
فرهنگ گویش مازندرانی
کم توان
فرهنگ گویش مازندرانی
کم زور
فرهنگ گویش مازندرانی